همه ی بعد از ظهر را به جستجو توی گوگل گذراندم و حالا می دانم که سالار عقیلی چندماه از زنش کوچکتر است و اندیشه فولادوند خبر ازدواجش با تنابنده را تکذیب کرده و آرزو دارد اولین نوبل ادبیات را به عنوان یک ایرانی دریافت کند و علیرضا حصارکی متولد سال شصت و پنج است. همه ی بعدازظهرم را به جستجو توی گوگل گذراندم و تمامش کردم، برای هیچ. آدم ها از چندسالگی شروع می کنند به از دست دادن چیزهای مهم؟ من که درست از همان روزی که آنقدر بزرگ و مستقل شدم که خودم برای دستشویی رفتن تصمیم بگیرم، خواهرم بهم قول داد که بعد از دو سال دیالیزی میشوم و کلیه هایم را از دست می دهم. کلیه هایم را از دست می دهم و هیچ به دست می آورم. کلیه هایم را از دست می دهم چون در برابر فرمان مغزم مقاومت می کنم. چون تلاش می کنم چیزی را نگه دارم که برای من نیست. از اول هم برای من نبود. بعضی از آدم ها در جریان زندگی احمق می شوند، احمق می شوند و احمقانه خودشان را، افکارشان را و زندگی شان را از دست می دهند. آدم ها احمق می شوند و تلاش می کنند یک چیزهایی را نگه دارند که مال خودشان نیست، و آخرش برایشان هیچ می ماند. و آخرش گریه شان می گیرد، آخرش حسرت می خورند. آدم ها اشتباه می کنند و احمق می شوند و ترس از اشتباه دوباره فلجشان می کند و به هیچ می رسند...